حمله مرگبار به کاروان عزاداران امام حسین(ع) در نیجریه + تصاویر
نوامبر 5, 2014
ششمین جلسه از “وقتی ماه کامل می شود”
نوامبر 9, 2014




عباس شاهزیدی متولد 1347 اصفهان دارای آثار ارزشمندی در مورد اهل بیت علیهم سلام را دارا می باشد.

آقای شاهزیدی (خروش)

  • در کنگره ی عرش فروریخت بناها
  • تا از نفس افتاد جگر گوشه ي طاها
  • بر خاك تني ماند، كه آيات مقطع
  • برنيزه سري رفت، كه الشمس ضحيها
  • طاها ! تونبودی که ببینی تک و تنها
  • آمد به سر نور دوچشمت چه بلاها
  • طاها ، چه بگویم که درآن شام غریبان
  • انگشتر خورشید کجا رفت کجاها
  • قرآن به هم ریخته ات را که ندیدی
  • در زیر سم اسب  ، درانبوه صداها
  • طاها چه نشستی جگر فاطمه ات سوخت
  • لاحول ولا قوه الا ب…الها
  • -اين نيزه نبايد برود جانب زينب
  • سر را بستانيد از اين سر به هواها
  • سر تاب نياورد و نظر كرد به خواهر
  • آن لحظه چه مي گفت اخيها بفداها
  • مي ديد چه اندازه غريب است ولي نيست
  • اين قافله را قافله سالار…سواها
  • ای معنی “یا ایّتها النفس” سرتو
  • ای خون خدا ، مثل خدا، لایتناها
  • یک آیه دهان باز کن ای مصحف خاموش
  • مگذار در این غربت و اندوه مرا…ها!
  • هفتاد ودو منزل نگراني چه كشيدم
  • تا مي بردم قافله ي عشق كجا ها
  • فرزانگي آنجاست كه مجنون تو باشيم
  • بگذار بمانيم در اين حال و هواها


دبیر ادبیات خاطرات دوران مهد و پیش دبستانی من-رنگ آمیزی میوه ها همراه باشعر و حدیث -همکاری با ماهنامه نسیم و چاپ افتخاری شعر و داستان در روزنامه ها…

سرکار خانم قاسمی

  • اینجا ساعتی خورشید من رخشیدو رفت
  • تندبادی آمد و کانون دل کوبید و رفت
  • بیت الاحزان غزل شور خراسانی گرفت
  • حسن یوسف خار غم را از دلم برچید و رفت
  • اینجا ساعتی خورشید من رخشیدو رفت
  • تندبادی آمد و کانون دل کوبید و رفت
  • بیت الاحزان غزل شور خراسانی گرفت
  • حسن یوسف خار غم را از دلم برچید و رفت
  • کشت بی محصول دل چشم انتظار اشک بود
  • ابررحمت آمد و برچشم من باریدو رفت
  • برای ذره ای مهرش دل من تنگ بود
  • در درون سینه ی تنگم نمی گنجید و رفت
  • گفت دست ده تا ازبیغوله آزادت کنم
  • آه یک دم پای من لرزید و او رنجید و رفت
  • مهر هذیان خورده لب بس نام اودارم برآن
  • او که احوال پریشان مرا می دیدو رفت
  • سرنوشتم بعداز این ممهور مهر اوست چون
  • وقت رفتن سرگذشت سجده را بوسیدو رفت
  • جاهل است آنکو به دباغی دنیا خو گرفت
  • بویی از عطر گل نرگس دمی بشنید و رفت


محسن ناصحی از شاعران معاصر در زمینه اهل بیت می باشد.

محسن ناصحی

  • از دو گلدسته تا دو گلدسته سيصد و سيزده قدم با تو
  • من پُر از رفت و آمدم هر روز در مسيري كه مي‌رسد تا تو  
  • از مسيري‌كه‌سمت صحرا خشك تا مسيري كه سمت دريا خيس
  • چقدر خيره مانده سمت تو آب ، چقدر خيره‌اي به سقّا تو  
  • قسمت اين بود كه مسافر، نه ! قسمت اين بود تا كبوتر، نه !
  • شايد اصلاً قرارمان اين بود كه به هر شكل ممكن … امّا تو  
  • قسمتم را خودت ورق زده‌اي ، سرنوشت مرا نوشته‌اي و
  • قسمت اين شد كه بي سرت باشم ، مثل روزي كه روي ني‌ها تو  
  • از دو بيتي گذشته كار دلم ، غزل آلوده‌ام نگاه تو را
  • هركجا بنگرُم تو را بينُم ، گر به صحرا و گر به دريا تو  
  • اي زيارتگه خدا حرمت ، از عبادت هدف زيارت توست
  • – لا اله به جز خدا – از من ، از خدا – لا حبیبَ الّا تو –  
  • كودكم داشت قبل از اين يك شب ، خواب مي‌ديد التماسش را
  • زير لب كودكانه مي‌گفتت : روي چِشمام بزار پاهاتو  
  • بوي سيب تو در هوا پيچيد ، خواب در كودكم شكوفا شد
  • رفت و برگشت از دبستانت ، آمد و خواند : آب ، بابا ، تو  
  • رعد و برقي نبود امّا باز مشق شبهاي كودكان آب است
  • همه شب وقت گفتن املا پشتِ تصميمِ خيسِ كبري  تو  
  • مرد با اسب … نه عوض شده درس ، اسب بي‌مردآمداز صحرا
  • چقدر جلوه كرده‌اي بي سر ، وسط سوژه‌هاي اِنشا تو .


فضل الله شیرانی بیدآبادی متخلص به سخا متولد 1325 اصفهان دارای آثاری مانند سخنوران سپاهان،پارسی سران بام ایران، فرهنگ و ادبیات بختیاری وگل های زاینده رود می باشد.

فضل الله شیرانی

  • یامهدی،ای قرار دل بیقرارها
  • ای روشن از تو محفل شب زنده دارها
  • ای حجت خدا،گل گلخانه ی وجود
  • ای سینه چاک عشق تو چومن هزارها
  • ول چشمان تو لاقوه الّا بالله
  • قل غزلخوانی و شیدایی و هستی لله
  • آخرالامر غزل های تو گمراهم کرد
  • هرکه دارد هوس دربه دری بسم الله
  • باد می‌آید و موهات پریشان شده است
  • باد با توست… همین است که طوفان شده است
  • آخرش خلق رطب ختم به لبهای تو شد
  • مثلا معجزه ها : ختم به قرآن شده است
  • طعم لبهات عسل: “فیه شفاءٌ لنّاس”
  • کافر از آیه‌ی لبهات مسلمان شده است
  • شب یک روز کذایی به خیابان رفتی
  • بعد از آن شب همه‌ی شهر خیابان شده است
  • زل زدی سمت افق … بغض شدی … فهمیدم
  • پشت چشمان تو یک فاجعه پنهان شده است
  • “جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه”
  • جنگ از دوری چشمان تو فراوان شده است
  • رگ زدی …. خون دلم ریخت به “گرمابه فین”
  • فرض کن یک شبه شیراز تو کاشان شده است
  • خون به پا کرده‌ای و شال به سر کرده‌ای
  • راه افتادی و جاده هراسان شده است
    جاده ها حسرت گیسوی تو را می‌خورند
  • پیچ هر گردنه در موی تو “حیران” شده است
  • این! همین کوه فرو ریخته اندام من است
  • ترک آغوش تو کرده است که ویران شده است
  • یوسف مصر! به برگشتن خود فکر نکن
  • مدتی هست که کنعان تو زندان شده است

دیدگاه بگذارید

اولین نفری باشید که دیدگاه می گذارد

avatar
   
Notify of